خواستم فراموشت کنم .
یادت را دفن در میان دغدغه ها تا دگر عاشق نشوم
نشد انگار .
و کالبد شکافی می شود این دل هر شب
تا تو را در میان مصلحت ها لحظه ای چشم چرانی کند
انگارخاطره هایت قوی ترند از فاصله ها !
و ثانیه هایی که پر شده اند از هم نوایی با خیالت
بار سفر بسته ام تا در زیر آسمان شهر فراموشی، لحظه ای آرام شوم
اما آسمان همه جا یک رنگ است !
و مجنون هر دم زندانی شهریست که لیلی در آن خفته
کاش لحظه ای نگاهت در نگاهم چنگ بیندازد
تا بفهمی هیچ زندانی حریف امید دل من نیست .
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
درباره این سایت